بچه ها امروز

پسر خاله 

 که یه سال از من کوچیکتره

عقد کرد با

حالا ما باید اینجا یه جشن براش بگیریم

ما که نتونستیم بریم

آخه شهرکرد بود

مث برادر بودیم باهم

کوچیک که بودیم

خاله برا دوتایی مون

لباس شکل هم می گرفت

همه فک می کردن دوقولو ئیم

با هم می رفتیم مدرسه

اون اول من دوم

به هم قول داده بودیم

که با هم باشیم همیشه

اولین کسی هم که بهش گفت

ای دختره رو می خواد

من بودم

منم یه کم باهاش حرف زدم

و به قول خودم راهنماییش کردم

و اونم کل قضایا رو بهم گفت

که چطور باهم آشنا شدن و

دل بستن به هم

ولی متاسفانه نتونستم

تو تحقیقات کمکش کنم

چون اون ازم خواسته بود

ولی حالا دیگه همه چیزا گذشت

و الان اون دوتا عرو س و دومادن

ایشا الله مبارک باشه

اینم کیک برا پذرایی از همه ی دوستان

فقط زیاد نخورین

مریض بشین

 اگه کم بود 

چند تا هم گذاشتم

تو ادامه ی مطلب

اینم یه عکس دیگه از عروس و دوماد

اینم یکی دیگه بود

یه کم آتیش بازی کنیم حالا

یه کم دیگه آتشی بازی

یه کم دیگه آتشی بازی

یه کم دیگه آتشی بازی

اینم یه کم بخونه